معلم که باشی طعم شیرینی میوه رسیده مهر را بیشتر حس می کنی
معلم که باشی خنکای باد مهر بیشتر از دیگران بر تنت حس می شود
معلم که باشی بوی نوی کاغذ کتاب و جلد دفتر بیش از همیشه تو را به وجد می آورد
معلم که باشی شلوغی خیابانهای پاییز و کوچه های مهر بیش از گذشته بر دیدگانت نمایان می شود
معلم که باشی ماراتن تپش قلبت با گذر دقیقه ها و ثانیه ها بیش از پیش، آهنگ سرعت می گیرد
آری تو همان معلمی هستی که کودک درونت بیش از هزاران کودک بیرون دلتنگ مهر است و مملو از شوق دیداری...دیداری دوباره با مهر و محبت
دیشب حضور در بازار کمسار بهانه ای شد تا یکی از بهترین معلمان دوره تحصیلمان را زیارت کنیم معلمی از جنس بلور که هیچ گاه لبخندهای زیبا و کلام شیوا و دلنشینش را از یاد نخواهیم برد .فرصتی دست داد تا همکلام این معلم صبور ومهربانمان باشم .اما چون زمان اندکی برای بازگشت به شهر رشت برایم بافی مانده بود از این بزرگوازتقاضا نمودم تا در یک فرصت دیگر در خدمتشان باشم تا از خاطرات و معلوماتش در زمینه تحصیل و وضعیت مدازس در دوره دانش آموزیشان برای ما بیان نماید و بنده هم برای مخاطبین به تحریر در آورم .بر خود وظیفه می دانم که
فرا رسیدن بهار تعلیم و تربیت بر معلمان و اساتید،باغبانان بوستان علم و دانش و بویژه استاتید حناب آقایان حبیب شکری ،رضا رحیمی و میرهادی میر عبدالعظیمی مبارک باد.
نمی دانم کدامین جمله را برای توصیف محبت هایتان بنویسم . نمی دانم چگونه شما را توصیف کنم ، معلمی از جنس بلور ، آسمانی و مهربان ، چقدر زیبا واژه ها را آسمانی می کنید . شاگرد شما حمید باقری